گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
مقدمه






آشنایی اجمالی با جزیرةالعرب
اوضاع جغرافیایی و اقتصادي
جزیرة العرب به صورت شبه جزیرهاي است بزرگ که به گفته اطلس السیرة النبویه/ 18 با مساحتی بیش از سه میلیون کیلومتر مربع
در انتهاي جنوب غربی آسیا قرار دارد. از غرب به خلیج عَقَبَه و دریاي سرخ و از شرق به دریاي عُمان و خلیج فارس و از جنوب به
خلیج عدن و از شمال به سرزمین عراق و اردن (بادیۀ الشام) محدود است. جزیرة العرب داراي سه بخش اصلی است؛ بخش مرکزي
که وسیعترین قسمت جزیرة العرب را تشکیل میدهد و به صحراي عرب معروف است، بخش شمالی به نام حجاز است که شهرهاي
مهم مکه و مدینه در آن قرار دارد و بخش جنوبی که شامل منطقه یمن است. جزیرة العرب داراي بیابانهاي خشک و بیآب است
و به جز در برخی مناطق مانند یمن، طائف و مدینه کشاورزي رونق چندانی ندارد.
کار عمده ساکنان جزیرة العرب در صدر اسلام دامداري، بازرگانی و داد و ستد بود. چون این منطقه بین کشورهاي آسیا و اروپا
قرار داشت از

صفحه 33 از 274
ص: 22
نظر تجارت حائز اهمیت بود. در روزگاران قدیم چینیها و هنديها کالاهاي خود را از این طریق به اروپا و مصر حمل میکردند.
وجود کعبه که مطاف و مورد احترام مردم جاهلیت بود اهمیت آن را دو چندان میکرد. با این وصف جزیرة العرب منابع اقتصادي و
درآمد قابل اعتنایی نداشت، به همین سبب هیچ یک از کشورگشایان آن روزگار مانند امپراتوريهاي روم و ایران، جز در برخی
موارد، چشم طمع بدان ندوخته بودند.
وضعیت سیاسی و اجتماعی
دو طایفه بزرگ در جزیرة العرب زندگی میکردند، قحطانیان در جنوب و عدنانیان در شمال. قحطانیان عرب اصیل بودند که به
آنان عرب عاربه میگفتند و عدنانیان عرب مستعربه یعنی عرب غیر اصیل بودند، هر چند برخی از نویسندگان عرب مانند مؤلف
اطلس السیرةالنبویه/ 24 در وجود عرب مستعربه تشکیک کرده و منکر آن شدهاند و عصر حضرت ابراهیم (ع) را عصر عربی
میدانند. مردم این سرزمین خصوصاً شمال آن خشن، متکبر، خونخوار و چپاولگر بودند و گاهی براي مسألهاي بسیار جزئی جنگی
بس طولانی برپا میداشتند. در جزیرة العرب به جز یمن، یمامه، عمان و بحرین نظام پادشاهی و حاکمیت دولت مرکزي وجود
نداشت. حاکمان قسمتی از این سرزمین همان رؤساي قبایل بودند که تدبیر امور به دست آنان انجام میشد. در شهر مکه نیز سران
طوایف در مسجدالحرام یا دارالنَّدْوَه انجمنی تشکیل میدادند و مشکلات بازرگانی، اختلافات قبیلهاي و دیگر مسائل و معضلات را
حل میکردند. در هر

صفحه 34 از 27
ص: 23
طایفهاي از قریش رئیسی بود و به نوشته محمد بن حبیب بغدادي در کتاب المُنَمَّق/ 331 ریاست قریش با عبد مناف بود و سپس به
11 مینویسد: / فرزندانش هاشم و عبدالمطلب رسید. عبدالمطلب در فضل و بزرگواري و شرافت از همه بالاتر و برتر بود. یعقوبی 2
قریش میگفتند عبدالمطلب ابراهیم دوم است.
در حجاز جز همان پیمانهایی که بین قبایل منعقد میگشت و به موجب آن حقوق هر قبیله و وابستگان آن محترم شمرده میشد
قانون دیگري وجود نداشت و اگر فردي جزء قبیلهاي نبود و یا پیوندي با دیگر قبایل نداشت کسی از او دفاع و حمایت نمیکرد.
بهطور طبیعی قبایل بزرگتر از حقوق بیشتري برخوردار بودند و میتوان گفت زور و شمشیر یگانه قانون آن دیار بهشمار میآمد.
دین و فرهنگ
گویند عربهاي حجاز در قدیم تابع دین حنیف یعنی پیرو آیین حضرت ابراهیم (ع) بودند ولی بعدها به بتپرستی گرایش پیدا
کردند. دین مسیح در نجران و آیین یهود در مدینه پیروانی داشت با این وصف این دو دین هم چندان رونقی نداشت. بنابه بعضی
اقوال آیین صابئی، مانوي و زرتشتی در برخی قبایل عرب رواج داشته که از نظر تاریخی چندان قابل اثبات نیست. به هر حال مقارن
ظهور اسلام بیشتر مردم جزیرة العرب بتپرست بودند.
مردم حجاز به طور عموم از نظر سطح معلومات و فرهنگ تقریبا در حد صفر بودند و به طور نیمهوحشی زندگی میکردند. تودهاي
از

صفحه 35 از 274
ص: 24
خرافات و افسانه سراپاي آنان را پوشانده بود تا آنجا که دختران خود را زنده به گور میکردند! قرآن در سورة تکویر آیه هشت و
نه میفرماید: (وَإِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ* بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) و آنگاه که از دختر زنده به گور شده پرسیده شود که به کدام گناه کشته شده
است؟
شما اي گروه عرب بدترین آیین را داشتید و در بدترین سرزمین بودید، در بین » : امیرالمؤمنین علی (ع) در نهجالبلاغه/ 68 میفرماید
سنگهاي سخت و مارهاي گزنده میخوابیدید، آب تیره مینوشیدید و غذاي ناگوار میخوردید، خون یکدیگر را میریختید و
.« پیوند خویشاوندي را قطع میکردید، بتها در میان شما برپا و گناهان سراپاي شما را فرا گرفته بود
تمامی این مشکلات، نابسامانیها و بیفرهنگیها را قرآن در یک جمله کوتاه در آیه صدوسه آلعمران چنین بیان کرده است:
(وَکُنْتُمْ عَلَی شَ فَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا) بر لب پرتگاهی از آتش بودید که خدا شما را از آن رهانید. و از این روست که در
آیه صد و شصت و چهار همین سوره نیز میفرماید:
(لَقَدْ مَنَّ الُله عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَۀَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ
لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ).
هر آینه خداوند بر مؤمنان منّت نهاد آنگاه که از خودشان فرستادهاي در میانشان برانگیخت که آیات او را برايشان میخواند و
پاکشان میسازد و به آنان کتاب و حکمت میآموزد، هر چند پیش از این در گمراهی آشکار بودند.

صفحه 36 از 274
ص: 25
بخش اول: دوران قبل از بعثت
اشاره
صفحه 37 از 27
ص: 26
اشاره

صفحه 38 ا
ص: 27
درس اول: ولادت رسول خدا … و آیین پیامبر قبل از بعثت
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- تاریخ ولادت پیامبر (ص) را بدانیم.
- به وقایع همزمان با ولادت پیامبر (ص) پی ببریم.
- با دوران شیرخوارگی پیامبر (ص) آشنا شویم.
- ماجراي پیمان جوانمردان را بدانیم.
- با سفر تجاري پیامبر (ص) به شام آشنا شویم.
- به چگونگی ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه (س) پی ببریم.
- تاریخ ولادت حضرت علی (ع) را بدانیم.
- چگونگی تأمین معاش پیامبر (ص) را بدانیم.
- از آیین پیامبر (ص) قبل از بعثت مطلع شویم.

در این درس دوران قبل از بعثت پیامبر را بررسی خواهیم کرد، به طوري که از ولادت رسول خدا، دوران شیرخوارگی، کودکی،
جوانی، شغل و معیشت، آیین حضرت قبل از بعثت، ولادت امیرالمؤمنین علی (ع) و پرورش ایشان در کنار پیامبر مطلع شویم.
ولادت رسول خدا
در اینکه رسول خدا محمد مصطفی (ص) در ماه ربیعالاول عام الفیل به دنیا آمده اختلافی نیست فقط اختلاف در روز آن است،
اکثر قریب به اتفاق علماي شیعه روز جمعه هفدهم ربیعالاول را و عموم مورخان اهل سنت دوشنبه دوازدهم ربیعالاول را نوشتهاند.
75 / 439 و فَتّال نیشابوري در روضۀ الواعظین/ 52 دوازدهم ربیعالاول و به نقل المَواهِبُ اللَّدُنِّیه 1 / البته از شیعیان کلینی در کافی 1
196 برخی از محدثان سنیمذهب نیز هفدهم ربیعالاول را گفتهاند. / و تاریخ الخمیس 1
ولادت رسول خدا مانند دیگر پیامبران همچون حضرت موسی و عیسی (علیهما السلام) همراه با پارهاي از امور خارقالعاده بود. به
8 و طبرسی در اعلام الوري/ 11 شیاطین از آسمانها رانده شدند، طاق کسري شکاف برداشت و چند کنگره آن / روایت یعقوبی 2
فرو ریخت، آتشکده فارس خاموش شد، بتها همگی سرنگون شدند و نوري از وجود مقدس آن حضرت بهسوي آسمان ساطع
57 گوید نخستین جملهاي که هنگام ولادت بر زبان آن حضرت جاري شد / گشت و شعاع وسیعی را در فضا روشن کرد. حلبی 1
این بود:
.« الُله أَکْبَرُ، الْحَمْدُ لِله کَثِیراً وَ سُبْحانَ الِله بُکْرَةً و أَصِیلًا »


ص: 29
خدا بزرگ است، سپاس فراوان براي خداست و خداوند منزه است صبحگاهان و شبانگاهان.
این امور زنگ خطري بود براي ستمگران، مژدهاي براي ستمدیدگان و بشارتی بر ظهور خاتم پیامبران و برچیده شدن بساط
بتپرستی و شرك مشرکان. مشهور مورخان میگویند هنگامی که آمنه بنت وَهْب به او باردار بود، شوهرش جناب عبدالله در راه
10 مینویسد هنگام تولد پدرش زنده بود. / بازگشت از سفر تجاري شام در مدینه پس از یک ماه بیماري درگذشت ولی یعقوبی 2
گذاشت. وقتی پرسیدند چرا « محمد » گویند روز هفتم ولادت پیامبر جد وي عبدالمطلب گوسفندي سر برید و طی مراسمی نام او را
این نام را براي او انتخاب کردي؟ پاسخ داد خواستم در آسمان و زمین ستوده باشد.
دوران شیرخوارگی
رسول خدا هفت روز نخست را از مادرش آمنه شیر خورد، سپس او را به ثُوَیبَه کنیز ابولهب سپردند، او نیز مدت کمی به آن
223 بنابر رسم دیرین عرب که خانوادههاي اعیان و اشراف و / حضرت شیر داد. آنگاه به روایت دیار بکري در تاریخ الخمیس 1
بانوان شرافتمند و بزرگوار براي فرزندان خود دایه میگرفتند، یتیم عبدالمطلب را به حلیمه سعدیه سپردند و او کودك را همراه
خود به صحرا برد. در اینکه چرا بزرگان مکه در آن روزگار فرزندان خود را به بادیه میفرستادند وجوهی گفته شده است:
الف. معمولًا دایهها از زنان عشایر، بیابانگرد و بادیهنشین بودند.


ص: 30
ب. فرزندان در صحرا شجاع، دلیر و آزادفکر تربیت میشدند.
ج. از آنجا که عشایر بیابانگرد با بیگانه همنشینی نداشتند، زبانشان فصیحتر بود، از این رو کودکان را به بیابان میفرستادند تا زبان
176 خود حضرت نیز به این امر اشاره کرده و فرموده است: / فصیح بیاموزند. به روایت ابناسحاق 1
.« أَنَا أَعْرَبُکُم، أَنَا قَرَشِیٌّ وَاسْتُرْضِعْتُ فِی بَنِی سَعْدِ بْنِ بَکْرٍ »
من فصیحترین شما هستم، چون هم قریشی هستم و هم در قبیله بنیسعد شیر خوردهام.
د. چون در شهر مکه وبا و دیگر بیماريهاي واگیر شیوع داشت، نوزادان را براي حفظ سلامت به صحرا میفرستادند.
171 در خبري ضعیف نقل میکند که حلیمه سعدیه گفت: در سالی که ما دچار خشکسالی شده بودیم با زنان / ابناسحاق 1
بنیسعد راهی مکه شدیم تا نوزاد شیرخواره بگیریم. رسول خدا را به هر زنی از زنان بنیسعد که عرضه میکردند تا گفته میشد
یتیم است نمیپذیرفت، زیرا ما میخواستیم از ناحیه پدر نوزاد به نوایی برسیم. هر یک از زنان بنیسعد کودکی براي شیر دادن
گرفتند جز من، چون خوش نداشتم بدون نوزاد برگردم رفتم همان کودك یتیم را گرفتم و تنها چیزي که مرا به گرفتن او واداشت
همان بود که جز وي کودکی نیافتم.
/ این گزارش از جهت سند و متن داراي اشکال است. اما از نظر سند راوي آن جَهْم بن ابیجَهْم است. ذَهَبی در میزان الاعتدال 1
426 گوید: جَهْم بن ابیجَهْم که در سند ابناسحاق واقع شده مجهول است و شناخته شده نیست. ضعف دیگر در سند مرسل بودن
أَوْ » : آن است که میگوید


ص: 31
که معلوم نیست این راوي چه کسی است. از نظر متن نیز داراي ایراد است، زیرا چگونه میشود که عبدالمطلب با « عَمَّنْ حَ دّثَهُ عَنْهُ
آن شوکت و عظمت که بزرگ مکه و قریش بهشمار میآمد و صدها نفر فقیر و درمانده سر سفره او غذا میخوردند و به اصطلاح
درِ خانهاش بر روي مستمندان و بینوایان باز بود، نتواند اندك هزینه شیرخوارگی نوه خود را بپردازد. و انگهی از نظر معنوي زنان
بادیهنشین باید افتخار میکردند که دایه نوزاد بزرگترین شخصیت قریش باشند. از اینروست که برخی از بزرگان اهل سنت به
توجیه آن پرداختهاند.
من به روایتی برنخوردم که در آن ذکر شده باشد حلیمه و دیگر دایهها به سبب فقر پیامبر، او را نپذیرفته » : 92 مینویسد / حلبی 1
باشند. از ابنحَجَر عَسْقَلانی استفتاء کردند و گفتند: برخی واعظان در منبر مطالبی را پیرامون ولادت رسول خدا نقل میکنند که
موجب وهن آن حضرت است و با عظمت او سازگار نیست. نمونهاي از آن اینکه میگویند هنگامی که آن حضرت را به دایگان
عرضه کردند آنان به لحاظ نداشتن مال از پذیرفتن او سرباز زدند. ابنحجر پاسخ داد: براي فرد هوشیار شایسته است که آن بخش
مقصود ابن حجر این است که صدق آن قسمت خبر احراز نشده .« از خبر را که موجب وهن و نقص اشخاص میشود نقل نکند
است.
زنان بنیسعد جلوتر از ما نزد « نِساءُ بَنی سَ عْدٍ سَبَقْنَ إِلی مَراضِ عِهِنَ » : نیز اینکه در بعضی نقلها از قول حلیمه آمده است
شیرخوارهايشان رفتند، میرساند که معمولًا دایهها از خانوادههایی که با آنان آشنایی و


ص: 32
84 ابوسفیانبن حارثبن عبدالمطلب نیز نزد حلیمه / نوعی پیمان داشتند شیرخواره میگرفتند. از این روست که به نقل استیعاب 4
6 در بین طایفه بنی سعد شیر نوشیده بود. وانگهی اعیان و اشراف مکه چنین / شیر خورده و حمزه (ع) نیز به گفته امتاع الاسماع 4
نبودند که نوزادان عزیز خود را به دایههاي ناشناخته بسپارند. پس اینکه حلیمه میگوید زنان طایفه بنیسعد سراغ شیرخوارگان
خود رفتند، یعنی از همان ابتدا نزد طوایف و خانوادههاي آشناي خود رفتند نه اینکه نوزاد عبدالمطلب را به آنان عرضه کرده و
آنان نپذیرفته باشند.
خشکسالی در صحرا روي آورد و » : 32 از زبان حلیمه چنین آمده است / گزارش این واقعه بدون پیرایه در مناقب ابنشهر آشوب 1
مشکلات ما را روانه شهر ساخت. من وارد مکه شدم، زنان قبیله سعد جلوتر از ما نزد شیرخوارهايشان رفتند. من سراغ شیرخوارهاي
را گرفتم مرا راهنمایی کردند نزد عبدالمطلب و گفتند او را نوزادي است که نیاز به دایه دارد. نزد او رفتم. گفت من کودك یتیمی
.« دارم نامش محمد است. آنگاه وي را همراه خود به بیابان بردم
1055 از قول حلیمه گوید که هفت روز در مکه توقف کردیم و در این ایام حضرت آمنه از غرایب و / میرخواند در روضهالصفا 3
شگفتیهاي دوران حمل و هنگام ولادت فرزند خود سخن میگفت.
خاطرات صحرا
گویند قبیله بنیسعد در منطقه حُنَین میزیستند، فرزند عبدالله (ع) چندین سال در این دیار بهسر برد. از همان لحظه که حلیمه او را
تحویل


ص: 33
گرفت آثار خیر و برکت از آن حضرت نمایان شد و خشکسالی از سرزمین بنیسعد رخت بربست.
225 حلیمه درمورد خصوصیات کودك قریش میگوید: هیچ چیز نزد او مبغوضتر از این نبود که / به روایت تاریخ الخمیس 1
بدنش نمایان شود، وقتی لباسش را از بدنش درمیآوردم فریاد میزد تا آنکه او را میپوشاندم. هرگز گریه نکرد و هیچگاه
بداخلاقی ننمود. روزي از من خواست اجازه دهم همراه برادرانش به صحرا برود. من او را تمیز و آماده رفتن نمودم و گردنبندي از
مادر جان دست » : مهرههاي یمن براي محافظت بر گردنش آویختم. او خشمگین شد و گردنبند را پاره کرد و کنار انداخت و گفت
.« نگهدار! با من کسی است که مرا محافظت میکند
بازگشت به آغوش مادر
173 پس از دو سال که دوران شیرخوارگی پیامبر تمام شد حلیمه او را به مکه نزد مادرش آمنه آورد ولی / به روایت ابناسحاق 1
تمایل نداشت وي را به خانوادهاش بسپارد، چون باعث خیر و برکت در زندگیشان بود. آمنه به حلیمه گفت من از وبا بر فرزندم
بیمناکم او را دیگر بار به صحرا بازگردان. حضرت مدت پنج سال در بادیه به سر برد. سپس حلیمه او را به مکه آورد و به مادرش
سپرد.
177 رسول خدا (ص) شش ساله بود که همراه مادرش آمنه براي دیدار اقوام و داییهاي خود به یثرب / به روایت ابناسحاق 1
رفت. آمنه در بازگشت از مدینه در ابْواء درگذشت و پیامبر همراه امُایمَن کنیز پدرش به مکه آمد و از این به بعد نزد جد خود
عبدالمطلب زندگی کرد.


ص: 34
براي عبدالمطلب فرشی کنار خانه کعبه میگستراندند و فرزندانش اطراف آن مینشستند. به سبب جلالت و عظمت عبدالمطلب
هیچ یک از فرزندان او حق نداشت روي آن بنشیند. نوزاد عبدالله وقتی میخواست روي آن فرش بنشیند، عموهایش مانع میشدند.
عبدالمطلب میفرمود: پسرم را رها کنید به خدا سوگند که آینده درخشانی دارد.
فرزند عبدالله هشتساله بود که عبدالمطلب نیز درگذشت، او سرپرستی نوه خود را به فرزندش ابوطالب که با عبدالله از یک مادر
بودند سپرد. از این پس ابوطالب با فداکاري و از جانگذشتگی و ایثار از آن حضرت سرپرستی و حضانت نمود.
سفر شام
191 و شیخ صدوق در کمالالدین/ 187 هنگام حرکت / ابوطالب تصمیم گرفت براي تجارت به شام برود. به روایت ابناسحاق 1
کاروان، پیامبر نگاه حسرتآمیزي به عمو کرد. نگاههاي آن حضرت چنین حکایت داشت که جدایی براي او مشکل است. ابوطالب
فرمود: به خدا سوگند تو را همراه خود میبرم، هیچ گاه نه تو از من جدا خواهی شد و نه من از تو. کاروان قریش به شهر بُصْري در
پانزده فرسخی شام رسید. بَحیراي راهب به نام سَرْجِس از قبیله عَبْدُالْقَیس که نصرانی و در آنجا دیرنشین بود وقتی دید لکه ابري بر
سر کاروان قریش سایه افکنده است غذایی تهیه نمود و آنان را دعوت کرد. قریشیان گفتند اي بَحیرا ما بارها از اینجا عبور کردیم
ولی تو چنین کاري نکردي! او گفت راست میگویید ولی این بار شما میهمان من هستید و من میخواهم از شما


ص: 35
پذیرایی کنم. همه آمدند جز رسول خدا (ص) که نزد کالاي کاروان ماند. بحیرا پرسید کس دیگري نیست؟ گفتند: فقط یک
نوجوان نزد اسباب و اثاث کاروان مانده است. گفت او را نیز با خود بیاورید تا همراه شما غذا بخورد. حضرت را آوردند، بحیرا او
را به دقت مشاهده کرد. پس از صرف غذا خطاب به وي گفت: تورا به حق لات و عُزّي سوگند میدهم آنچه را میپرسم پاسخ
گویی. رسول خدا (ص) فرمود:
.« لا تَسْأَلْنِی بِاللّاتِ وَالْعُزّي فَوَ الِله ما أَبْغَضْتُ شَیْئاً قَطُّ بُغْضَهُما »
مرا به لات و عزّي سوگند مده که به خدا سوگند هیچ چیز نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.
آنگاه سؤالاتی کرد و پیامبر پاسخ گفت، سپس رو کرد به ابوطالب و گفت این جوان چه نسبتی با تو دارد؟ گفت: فرزند من است.
بَحیرا گفت پدر او نباید زنده باشد. ابوطالب گفت برادرزاده من است. آنگاه بَحیرا گفت او را به سرزمین خودش بازگردان و از
یهود بر او برحذر باش که اگر او را بشناسند آزار میدهند، این برادرزادهات آینده بس درخشانی دارد. ابوطالب کار تجارت خود
551 گوید: ابوطالب پس از سفارش بَحیرا برادرزاده خود را همراه ابوبکر و بِلال / را شتابان انجام داد و به مکه بازگشت. تِرْمِذي 5
به مکه بازگرداند و به نقل طبرسی/ 19 از ابن اسحاق قصیدهاي نیز در این باره سرود.
177 و دیگران در / 247 ، ابنحجر در اصابه 1 / 57 ، ابنکثیر در السیرة النبویه 1 / برخی از مورخان مانند ذهبی در تاریخ الاسلام 1
صحت این


ص: 36
گزارش تشکیک کردهاند. بیشتر ایراد آنان درباره بازگشت حضرت همراه ابوبکر و بِلال است. آنان میگویند در آن تاریخ ابوبکر
نه ساله بوده و بلال از او کوچکتر و یا به قول ذهبی هنوز به دنیا نیامده بود، پس چگونه میشود که ابوطالب پیامبر را همراه آنان
به مکه بازگردانده باشد. این اشکال بر متن روایت تِرْمِذي وارد است اما به روایت ابناسحاق و صدوق که قسمت ابوبکر و بلال را
ندارند وارد نیست.
55 به نقد این گزارش پرداخته است. بعضی از محققان نیز گویا به لحاظ / مرحوم هاشم معروف حسنی لبنانی در سیرة المصطفی 1
اینکه برخی از مستشرقان گفتهاند حضرت محمد (ص) تعالیم خود را در همین مسافرت از بحیرا فرا گرفت در اصل وجود بحیرا
تشکیک کردهاند. نکته قابل توجه اینکه اگر برخی پیرایههاي گزارش قابل پذیرش نباشد دلیل نمیشود که اصل روایت جعلی
باشد.
جنگهاي فجار
عربهاي جاهلی چهار ماه از سال؛ رجب، ذيالقعده، ذيالحجه و محرم را محترم میشمردند و جنگ در آن را حرام میدانستند. به
269 این حکم از بقایاي دین حنیف ابراهیم (ع) بوده است. گویند در طول تاریخ عرب چهار بار این / نقل زَمَخْشَرِي در کشّاف 2
« فِجار » قانون شکسته شد و چهار جنگ بزرگ در ماههاي حرام رخ داد. چون این کار قانونشکنی و هتک حرمت ماههاي حرام بود
نام گرفت که به معناي فجور و حرمتشکنی است. آخرین جنگهاي فِجار بین قریش و هَوازِن درگرفت


198 پیامبر در این جنگ شرکت کرد و چون کودك بود تیر به دست عموهاي خود / که چهار سال طول کشید. به نقل ابناسحاق 1
میداد.
این مضمون از طریق اهل سنت نقل شده ولی گویا در منابع شیعی نیامده است. وانگهی بر اساس قراینی این حضور بعید به نظر
میرسد، زیرا اولًا از نظر کلامی پیامبر قبل از بعثت نیز معصوم بوده و شرکت او در جنگی که فسق و فجور شمرده میشده بسیار
15 در یک نقل مینویسد: ابوطالب که در آن دوران سرور بنیهاشم بود نگذاشت احدي از بنیهاشم در / بعید است. ثانیاً یعقوبی 2
آن شرکت کند و گفت: این ستم و تجاوز و قطع پیوند خویشاوندي و حلال شمردن ماه حرام است، نه من در آن شرکت میکنم و
نه احدي از خاندانم.
پیمان جوانمردان
140 حدود بیست سال قبل از بعثت شخصی از قبیله زُبَید متاعی براي فروش به مکه آورد، عاص بن وائل، / به روایت ابناسحاق 1
پدر عمرو عاص متاع او را خرید ولی پول آن را نپرداخت. مرد زُبیدي از قریش یاري طلبید اما کسی به فریاد او نرسید. آنگاه بر
فراز کوه ابوقُبیس رفت و با خواندن اشعار جانسوز و فریادهاي جانکاه مردم را به یاري فرا خواند. عدهاي از طایفه بنیهاشم و
بنیزُهْرَه و بنیتَیم در خانه عبدالله بن جُ دْعان که از سالمندان و بزرگان مکه بود جمع شده و عهد و پیمان بستند که با هم متحد
شوند و همیشه یاور مظلوم و دشمن ظالم باشند و حق ستمدیده را از ستمگر بستانند. سپس نزد عاص بن وائل رفتند و حق مرد
زُبیدي را گرفته و به وي پرداختند. رسول خدا (ص) نیز در این پیمان شرکت جست

8
و بعدها میفرمود:
.« لَقَدْ شَهِدتُ فِی دارِ عَبْدِالِله بْنِ جُدْعانَ حِلْفاً ما أُحِبُّ أَنَّ لِی بِهِ حُمْرَ النَّعَمِ وَلَوْ أُدْعِیَ بِهِ فِی الإِسْلامِ لَأجَبْتُ »
در خانه عبدالله بن جُدْعان در پیمانی شرکت کردم که دوست نداشتم به جاي آن شتران سرخموي داشته باشم. اگر هم اینک در
دوران اسلام نیز مرا بدان فرا خوانند هر آینه اجابت میکنم.
معروف است چنان عمیق و مستحکم و مطابق فطرت پاك بشر بود که ضمانت اجرایی آن در « حِلْفُ الْفُضُول » این پیمان که به نام
نسلهاي بعد نیز برقرار بود.
سفر تجاري به شام
محمدبن عبدالله (ص) به جوانی رسید، با گذر ایام صداقت و امانتداري او بر همگان آشکارتر گردید و چنان به راستی و درستی
157 مردم در حل اختلافات خویش به او رجوع / قریش لقب گرفت و به نقل ابن سعد در طبقات 1 « امین » و « صادق » مشهور شد که
میکردند.
129 گوید: ابوطالب به برادرزاده خود پیشنهاد کرد تا با مالالتجاره حضرت خدیجه همراه کاروان بازرگانی قریش به / ابنسعد 1
شام برود و از این راه کمک هزینهاي براي زندگیشان فراهم گردد. گفتگوي ابوطالب و برادرزادهاش به اطلاع خدیجه رسید. او
فردي را نزد پیامبر (ص) فرستاد و گفت اگر سرپرستی تجارت مرا بر عهدهگیري حاضرم دو برابر آنچه دیگران میدهند بپردازم،
پیامبر پذیرفت. آنگاه خدیجه مَیسَرَه غلام خود را فرستاد و سفارش کرد تا گوش به فرمان پیامبر (ص) باشد و


احترام حضرت را در هر حال مراعات کند. عموهاي پیامبر نیز سفارش وي را به اهل کاروان نمودند. کاروانیان به شام رسیدند و
کالاي خود را مبادله کردند. هنگام معامله بین حضرت و فردي اختلاف پیش آمد، مرد شامی گفت به لات و عزّي سوگند یاد کن.
پیامبر فرمود:
.« ما حَلَفْتُ بِهِما قَطُّ وَ إِنّی لَأمُرُّ فَأُعْرِضُ عَنْهُما »
من هرگز به آن دو سوگند یاد نکردهام، هرگاه بر آنها عبور کنم روي خود را برمیگردانم.
آنگاه هنگام بازگشت به مکه در نزدیکی شهر بُصْ ري زیر سایه درختی نشست نَسْطُوراي راهب که به گفته آثار احمدي/ 68
جانشین بَحیرا بود با وي ملاقات و از مَیسَرَه غلام خدیجه درباره او سؤالاتی کرد. آنگاه در پایان به رسالت خاتم پیامبران بشارت
داد و گفت زیر سایه این درخت جز پیامبر نمینشیند. البته برخی از نویسندگان در صحت این مطلب تشکیک کردهاند.
پیامبر در سفر تجاري خود سود مناسبی به دست آورد. مَیسَرَه با کسب اجازه از حضرت زودتر نزد خدیجه آمد و درایت و
امانتداري وي را بازگو کرد. از همین رهگذر بود که حضرت خدیجه (س) به ازدواج با آن حضرت تمایل پیدا کرد.
در پایان این بحث تذکر این نکته مناسب است. اینکه در برخی نقلها آمده است رسول خدا اجیر خدیجه بود، صحیح به نظر
199 تصریح کرده است که خدیجه اشخاص را به کار میگرفت و مالالتجاره خود را به مضاربه / نمیرسد، زیرا اولًا ابناسحاق 1
میداد. ابوطالب هم فرمود: مردم با اموال خدیجه (س) تجارت میکنند، شما هم بیا چنین کن.


20 از قول عمار یاسر نقل میکند که گفت: من از همه مردم از ازدواج رسول خدا با خدیجه آگاهترم، من با آن / ثانیاً یعقوبی 2
حضرت دوست بودم، اینکه مردم میگویند خدیجه وي را به اجیري گرفت صحیح نیست، او هرگز اجیر احدي نشد. آري،
موقعیت خانوادگی و شرافت و بزرگی خاندان بنیهاشم نیز گزارش یعقوبی را تأیید میکند.
ازدواج با حضرت خدیجه
حضرت خدیجه دختر خُویلد بن اسد بن عبدالعزّي از اشراف مکه و زنی خردمند، هوشمند، بادرایت، پارسا و پاکدامن بود و بهترین
مشهور گردید. خدیجه گویا از طریق ارث پدر « سیده قریش » و « طاهره » زن قریش به شمار میآمد تا آنجا که در دوران جاهلیت به
و تجارت ثروت زیادي به دست آورده بود. گویند او قبلًا دو شوهر کرده بود و هر دو زندگی را بدرود گفته بودند. با این وصف
خدیجه همچنان شاداب و جوان بود و خواستگاران بسیار داشت لیکن به تمامی آنان پاسخ منفی داده بود. طاهره قریش فقط به یک
نقطه نظر داشت و او امین قریش بود، چون کسی جز سید قریش کفو و همتاي سیده قریش نبود. آري، خدیجه به روایت طبرسی/
36 از اخباري که از یهود و بَحیرا به او رسیده و مطالبی که از آمنه مادر حضرت شنیده بود و با درایت و پرهیزکاري که داشت
دریافته بود که محمد (ص) آیندهاي بس درخشان و با معنویت دارد.
131 گوید: هنگامی که پیامبر از تجارت شام بازگشت خدیجه دوست خود، نفیسه دختر مُنْیه را نزد او فرستاد تا مسائلی / ابن سعد 1
را

41
نفیسه گفت: اگر این «. چیزي ندارم که با آن ازدواج کنم » : بپرسد. نفیسه نزد پیامبر آمد و پرسید چرا ازدواج نمیکنی؟ پاسخ داد
او » : مانع برطرف گردد و از تو دعوت شود با کسی که داراي زیبایی و مال و شرف و همشأن توست ازدواج کنی میپذیري؟ پرسید
200 خدیجه به / گفت: خدیجه. حضرت پذیرفت. نفیسه موافقت پیامبر را به اطلاع خدیجه رساند. به روایت ابن اسحاق 1 «؟ کیست
حضرت پیام فرستاد و گفت: پسرعمو من خواهان ازدواج با تو هستم، چون خویشاوند منی و در بین خاندانت بزرگوار، امانتدار،
خوشخلق و راستگویی. رسول خدا (ص) موضوع را با عموي خود ابوطالب در میان گذاشت و از او نظرخواهی کرد. او نیز این کار
را پسندید. آنگاه همراه وي و دیگر عموها راهی خانه خدیجه شد. مجلس عقد در منزل خدیجه تشکیل شد. وکیل داماد عمویش
ابوطالب و نماینده عروس پسرعمویش وَرَقَۀ بن نَوْفَل بود.
خطبۀ عقد
سپاس مخصوص پروردگار این خانه است، » : 374 جناب ابوطالب خطبه عقد را چنین خواند / 20 و کلینی 5 / به روایت یعقوبی 2
آنکه ما را از نسل ابراهیم و فرزندان اسماعیل قرار داد و در حرم امن سکونت بخشید و ما را داوران مردم قرار داد و شهري را که
در آن هستیم براي ما مبارك گرداند. بهراستی که این برادرزاده من با هیچیک از مردان قریش سنجیده نشود جز آنکه از آنان برتر
است و با هیچ مردي مقایسه نگردد جز آنکه از او عظیمتر است، در بین خلق همانندي ندارد. گرچه مال کم دارد ولی مال رزقی
است بیدوام و سایهاي است ناپایدار. او و خدیجه


خواستار یکدیگر هستند. ما نزد تو آمدیم تا او را با رضا و به دستور خودش نزد شما خواستگاري کنیم. مهر هر مقدار بخواهید، نقد
.« و نسیه آن برعهده من است. به پروردگار این خانه سوگند او آیندهاي درخشان و آیینی فراگیر و دیدگاهی عمیق دارد
375 گوید: سپس ورقه لب به سخن گشود، ولی هیبت مجلس او را گرفت، لکنت زبان پیدا کرد و نتوانست پاسخ / کلینی 5
ابوطالب را بدهد. خدیجه گفت: اي عمو گرچه شما در امر شهود از خودم به من سزاوارتري لیکن (در تمام امور) از من به خودم
سزاوارتر نیستی. اي محمد! من خودم را همسر تو قرار دادم و مهر را نیز خودم از مالم میپردازم. بگو عمویت شتري نحر کند و
ولیمهاي تهیه کند و تو در کنار همسرت قرار بگیر. در این هنگام شخصی گفت شگفتا مهر بر دوش زنان است! ابوطالب به شدت
خشمناك شد و از جاي برخاست و گفت: اگر مردان همانند این برادرزاده من باشند آنان به گرانترین قیمت و بزرگترین مهر
خواستگاري خواهند شد اما اگر مثل شما باشند جز با مهري گران همسر آنان نشوند.
201 میگوید: رسول خدا (ص) بیست شتر جوان از اموال خود به مهر خدیجه درآورد. قَسْطَلانی نیز در / با این حال ابن اسحاق 1
403 گوید: پیامبر دوازده اوقیه طلا به خدیجه مهر داد. باري، ابوطالب شتري نحر کرد و رسول خدا بر همسر / المواهباللدنیه 1
خویش وارد شد. پس از ازدواج ثروت خدیجه در اختیار رسول خدا قرار گرفت ولی آن حضرت دیگر هیچ گاه تجارت نکرد، چرا
که در پی جمعآوري و ازدیاد ثروت نبود.


بنابر قول مشهور رسول خدا هنگام ازدواج بیست و پنج و خدیجه چهل ساله بود. پیامبر با خدیجه بیست و پنج سال زندگی کرد و تا
او زنده بود با هیچ زنی ازدواج نکرد. از زنان خود فقط از خدیجه فرزند داشت دو پسر قاسم و عبدالله و چهار دختر زینب، رقیه،
کلثوم و حضرت فاطمه. فرزند دیگر او ابراهیم از کنیز خود ماریه قبطیه بود. هنگام رحلت تمامی فرزندان او جز فاطمه زهرا (س) از
دنیا رفته بودند.
در پایان این بحث یادآوري دو مطلب ضروري است:
الف. در پارهاي از منابع آمده است رسول خدا (ص) به سبب یتیمی و تهیدستی کفو و همتاي خدیجه (س) به حساب نمیآمد،
بهطوري که وقتی خدیجه به ابوطالب ازدواج با برادرزادهاش را پیشنهاد کرد ابوطالب در مقام تعجب گفت مرا مسخره نکن! این
سخن دروغی بیش نیست، زیرا موقعیت خانوادگی رسول خدا و شأن و شخصیت اجتماعی آن حضرت به مراتب بالاتر از حضرت
خدیجه و اموال او بود.
ب. همانگونه که گذشت بنابر قول مشهور مورخان و محدثان حضرت خدیجه قبلًا دو بار شوهر کرده بود. اما در مقابل این قول در
70 مخالف این نظر است و میگوید خدیجه قبلًا شوهر نکرده بود. دلیل او یک / بین پیشینیان، علی بن احمد کوفی در الاستغاثه 1
استحسان عرفی و برداشت شخصی است، او میگوید مورخان اجماع دارند بر اینکه اشراف و بزرگان قریش همه از خدیجه
خواستگاري کردند، ولی او هیچ یک را نپذیرفت. پس چگونه ممکن است ازدواج با اعرابی را پذیرفته باشد. اگرچه این ادعا یک
استحسان و استنباط نسبتاً خوب و نکته قابل تأمّلی است لیکن هیچگونه نصّی دال بر آن در دست نیست. وانگهی بعید


است زنی در آن روزگار تا چهل سالگی شوهر نکند. علی بن احمد کوفی در ادامه افزوده است: زینب و رقیه نیز دختران هاله
خواهر خدیجه بودند، چون در خانه خدیجه پرورش یافتند به رسول خدا (ص) نسبت داده شدند. این نکته نیز برخلاف نصوصی
است که تصریح دارد بر اینکه آنان دختران پیامبر بودند. باري، تا دلیل قاطع و ن ّ ص ی صریح بر این مدعا نباشد، نمیتوان از ظاهر
نصوص و روایات مشهور دست برداشت.
نصب حجرالاسود
204 میگوید: یک سال قریش براي آنکه دیوارهاي کعبه را مرتفعتر کنند و بر آن سقف بزنند کعبه را خراب / ابن اسحاق 1
19 بر اثر سیل کعبه ویران شد و قریش تصمیم گرفتند آن را تعمیر کنند. ابوطالب (ع) گفت: از کسب / کردند. به روایت یعقوبی 2
پاك و حلال انفاق کنید، مالی را که از راه ستم و تعدي به دست آمده نیاورید، اموالی بیاورید که در حلال و پاك بودن آن شک
نداشته باشید. قریش نیز چنین کردند. کار تعمیر کعبه که به پایان رسید و دیوار آن بالا رفت و نوبت به نصب حجرالاسود رسید، هر
یک از سران قبایل خواهان نصب آن بودند تا از این راه افتخاري نصیبشان گردد. اختلاف شدید شد و کار به جاي حساس و
خطرناك رسید، بنی عبدالدار تشتی پر از خون آوردند و با بنیعدي دست در آن فرو بردند و پیمان بستند تا پاي جان ایستادگی
کنند! چهار روز کار به همین منوال گذشت تا آنکه پیرمرد قریش ابوامیه حذیفۀ بن مغیره مخزومی چارهاندیشی کرد و گفت: اي
گروه قریش نخستین کسی که از این در مسجد وارد شد او در این کار داور باشد.


همه پذیرفتند و منتظر نشستند. چشمها به سوي در دوخته شد و دلهره همه را فرا گرفت. ناگهان پیامبر وارد شد و همه با شادي فریاد
زدند: این محمد، امین قریش است و ما به داوري او راضی هستیم.
آنگاه از حضرتش خواستند تا در اینباره داوري کند. رسول خدا عباي شامی خود و بنابر قول دیگر پارچهاي پهن کرد و
حجرالاسود را روي آن گذاشت سپس به چهار نفر از سران طوایف قریش فرمود هر یک گوشهاي از آن را بگیرند و به پاي دیوار
بیاورند. وقتی نزدیک دیوار آوردند با دست خود سنگ را در جایگاهش نصب کرد و به اینگونه سنگ مقدس را دستی مقدس و
358 حجرالاسود را باید معصوم نصب کند. این خواست خداوند حکیم بود که / پاك بر جاي خود نهاد، چون به نقل تفسیر صافی 1
خاتم انبیا محمد مصطفی (ص) آن را در جاي خود قرار دهد.
ولادت برادر و جانشین
هنگام تولد پیامبر فاطمه بنت اسد نزد شوهرش ابوطالب (ع) آمد تا او را » : 452 از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده است / کلینی 1
به ولادت پیامبر (ص) بشارت دهد. ابوطالب گفت: روزگاري صبر کن تو را به فرزندي مانند وي بشارت میدهم، جز آنکه او
.« تو نیز وصی و یاور وي را به دنیا خواهی آورد » : و در روایتی دیگر گفت « پیامبر نیست
امیرالمؤمنین (ع) در سیزدهم رجب سال سیام فیل، ده سال قبل از بعثت در خانه کعبه به دنیا آمد. دوران شیرخوارگی که گذشت و
کودکی سه چهار ساله شد او را براي تربیت به رسول خدا سپردند. قاضی نعمان مصري

6
188 گوید: رسم دیرین عرب بر این بود که اشراف و بزرگان هنگامی که فرزندشان کمی رشد میکرد براي / در شرح الاخبار 1
تربیت و تأدیب به شخصیت بزرگی از اشراف دودمان خود میسپردند تا او را نیک ادب کند.
محمد بن ظَفَر نیز در کتاب انباء نُجباءِ الابناء/ 49 داستانی نقل میکند که علی (ع) در دوران کودکی همیشه در خانه پیامبر به سر
میبرد، روزي ابوطالب ناراحت شد و گفت سر سفرهاي که علی نباشد غذا نمیخورم. فاطمه بنت اسد جعفر را فرستاد خانه پیامبر
به خدا » : علی را آورد ولی کودك ناراحت بود و غذا نمیخورد و بهانه خانه رسول خدا را میگرفت. در این هنگام ابوطالب گفت
سوگند او محمد را بر ما ترجیح میدهد. وي را نزد محمد بفرست و از این پس مانع او مشو، امید است در آینده محمد به کمک او
.« سران قریش را در هم کوبد
262 نوشته است این کار رسول خدا براي کمک کردن به هزینه زندگی ابوطالب بود صحیح به نظر نمیرسد، / اینکه ابناسحاق 1
زیرا اولًا ابوطالب شش فرزند داشت و در عرف آن زمان شش فرزند زیاد نبود. ثانیاً ابوطالب با آنکه توانگر نبود ولی از عهده
/ مخارج فرزندان خود برمیآمد. درِ خانه او بر روي تمامی درماندگان و بینوایان و مساکین باز بود تا آنجا که به نوشته یعقوبی 2
14 امیرالمؤمنین (ع) فرمود:
« أَبی سادَ فَقِیراً وَ ما سادَ فَقِیرٌ قَبْلَهُ »
پدرم در حالیکه تنگدست بود سروري کرد و پیش از او هیچ تنگدستی سروري نیافت.
ثالثاً اینگونه کمک کردن به شخص محترمی چون ابوطالب چندان خوشایند نیست. رابعاً بین پسران ابوطالب ده سال فاصله سنی
بود. لذا در


دوران کودکی علی (ع) فرزندان دیگر ابوطالب بزرگ بودند و نیازي به سرپرستی نداشتند.
از سخنان امیرالمؤمنین در خطبه قاصعه نهجالبلاغه/ 300 استفاده میشود که قرار گرفتن ایشان در کنار رسول خدا امري عادي نبوده
بلکه حکمتی الهی داشته است تا آنکه امامت در کنار رسالت قرار گیرد، زیرا امامت متمم رسالت است. به فرض که موضوع
خشکسالی و قحطی و کمک به ابوطالب صحیح باشد، این یک روي سکه بوده ولی در آن روي سکه نکته عمیق دیگري بوده
است. شاید علت ظاهري رفتن علی به خانه حضرت محمد (ص) مسأله مادي بوده اما علت حقیقی آن یک نکته معنوي و فراتر از
امور عادي بوده است.
شغل و معیشت پیامبر
رسول خدا (ص) دوران نوجوانی را در منزل عموي خویش ابوطالب (ع) گذراند و ضمن کمک به ایشان به کار تجارت و کسب
142 گوید: سائب بن ابی سائب از دوستان قدیم و شریک تجاري پیامبر بود / میپرداخت. ابن جوزي در الوفا باحوال المصطفی 1
که در دوران نوجوانی باهم به طور شراکت تجارت میکردند. هنگامی که مکه فتح شد سائب به ملاقات حضرت آمد. پیامبر از
دیدار دوست دیرین و شریک تجاري خود بسیار شادمان شد و فرمود:
.« مَرْحَباً بِأَخِی و شَرِیِکی، کانَ لا یُدارِي و لا یُمارِي »
خیر مقدم به برادرم و شریکم که در معامله درستکار و خوشرفتار بود.
125 پیامبر چوپانی نیز میکرده است. / طبق نقل ابن سعد در طبقات 1


98 در این گزارش تشکیک کردهاند. با این وصف شبانی / نویسندگان سیرة المصطفی/ 61 و الصحیح من سیرة النبی الاعظم 2
أَنَا أَرْعَی غَنَمَ » : 126 خود حضرت فرموده است / حضرت قابل انکار نیست. گویا چوپانی ایشان همان گونه که به روایت ابنسعد 1
گوسفندان بستگانم را میچراندم، محدود و براي خاندان خود بوده است. « أَهْلِی
اما بعد از ازدواج با حضرت خدیجه و پس از بعثت، در دورانی که در مکه بود از اموال همسرش استفاده میکرد و بیشتر در حال
126 نقل میکند چنین استفاده میشود که آن / عبادت و تفکر و در اندیشه اصلاح امت بود. هر چند از روایتی که ابن سعد 1
103 هزینه زندگی پیامبر در مدینه از سه راه / حضرت تا زمان بعثت شبانی را رها نکرده است. به گفته سهیلی در الرَّوْضُ الانُف 7
تأمین میشد؛ خالصه یعنی سهمی که به عنوان فرمانده سپاه از غنایم براي خود برمیداشت، هدایایی که به آن حضرت اهدا میشد
و یک پنجم از خمس غنایم جنگی.
165 صدقات و مخارج عمومی حضرت نیز از اموال مُخَیریق عالم یهودي بود که ثروت کلان و نخلستانهاي / به نقل ابن اسحاق 2
زیادي داشت، او مسلمان شد و در جنگ احد به شهادت رسید، قبل از شهادت وصیت کرد اموال او در خدمت پیامبر قرار گیرد تا
در هر راهی که میخواهد و صلاح میداند به مصرف برساند.
آیین پیامبر قبل از بعثت
تردیدي نیست که محمد بن عبدالله (ص) از لحظهاي که چشم به جهان گشود تا آن لحظه که چشم از جهان فرو بست جز خداوند
یکتا


را نپرستید. پدران و اجداد او نیز همه موحد و خداپرست بودند. اما درباره اینکه آیین آن حضرت پیش از بعثت چه بوده، آراي
مختلفی ارائه شده است. برخی گویند متعبد به دینی نبوده است، گروهی گویند پیرو آیینی بوده ولی در اینکه آن آیین دین
حضرت نوح، ابراهیم، موسی یا عیسی (علیهم السلام) بوده اختلاف دارند. برخی نیز در این مطلب توقف کرده و گفتهاند هر دو امر
ممکن است و ترجیحی نیز در بین نیست. بزرگان اهل سنت و دانشمندان شیعه در اینباره به تفصیل سخن گفتهاند.
از مجموع مباحثی که در این زمینه مطرح شده است این نکته به دست میآید که رسول خدا (ص) قبل از بعثت نیز زمینه و درجاتی
از مقام نبوت را دارا بوده و با تعبّد به دین خود کلیات احکام آن را انجام میداده ولی مأمور به تبلیغ نبوده است، به اصطلاح به
148 نقل میکند شخصی از / نوعی نبی بوده است نه رسول، دلایل و شواهد زیادي بر این مدعا موجود است. ابنسعد در طبقات 1
رسول خدا (ص) پرسید:
.«؟ مَتی کُنْتَ نَبِیّاً »
چه زمانی پیامبر بودي؟
رهایش کنید. آنگاه خطاب به آن شخص فرمود: « دَعُوهُ » : اصحاب گفتند: ساکت! ساکت! پیامبر فرمود
.« کُنْتُ نَبِیّاً و آدَمُ بَیْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ »
من پیامبر بودم درحالیکه آدم بین روح و جسد بهسر میبرد.
کنایه از اینکه هنوز خلقت آدم کامل نشده بود. همچنین به روایت


دلائل النبوة ابونعیم اصفهانی/ 42 فرمود:
.« کُنْتُ أَوَّلَ النَّبِیِّینَ فِی الْخَلْقِ وآخِرَهُمْ فی الْبَعْثِ »
من نخستین پیامبران در خلقت و آخرینِ آنان در بعثت بودم.
امیرالمؤمنین در نهج البلاغه/ 200 میفرماید:
.« وَ لَقَدْ قَرَنَ الُله بِهِ (ص) مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحاسِنَ أَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ ونَهارَهُ »
هنگامی که پیامبر (ص) از شیر گرفته شد خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را همنشین او گردانید تا شبانهروز وي را به
راههاي بزرگواري و اخلاق نیک جهان رهنمون سازد.
58 آمده است. / این مضمون در منابع اهل سنت نیز از جمله در بهجۀ المحافل 1
133 حضرت فاطمه نیز در خطبه تاریخی و مشهور خود در اینباره فرموده است: / به روایت احتجاج طبرسی 1
.« أَشْهَدُ أَنَّ أَبی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، اخْتارَهُ قَبْلَ أَنْ أَرْسَلَهُ وَ سَمّاهُ قَبْلَ أَنِ اجْتَباهُ وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أَنِ ابْتَعَثَهُ »
گواهی میدهم که پدرم محمد بنده و فرستاده خداست. پیش از آنکه او را بفرستد انتخاب کرد و پیش از آنکه برگزیند نامید و
پیش از آنکه مبعوث گرداند برگزید.
طایفه شیعه اجماع دارند بر اینکه رسول خدا (ص) در نهان رسول و نبی بود و از » : فَتّال نیشابوري در روضۀ الواعظین/ 52 گوید
زمانی که خداوند تعالی او را مکلف کرد، برخلاف آنچه قریش انجام میدادند


روزه میگرفت و نماز میخواند. چون چهل ساله شد خداوند عزّوجلّ به جبرئیل فرمان داد نزد او برود و فرمان آشکار کردن
آنچه از اخبار معتبر و آثار » : 277 پس از نقل اقوال علما میگوید / علامه مجلسی در بحار الانوار 18 .« رسالت را به او ابلاغ کند
مستفیض براي من روشن شده این است که آن حضرت قبل از بعثتش از زمانی که خداوند در ابتداي سنش عقلش را کامل کرد
نبی و مؤید به روحالقدس بود، فرشته با وي سخن میگفت، سخن فرشته را میشنید و در خواب او را میدید. سپس بعد از چهل
اجماع شیعه بر عصمت .« سالگی رسول گردید، با فرشته روبهرو سخن میگفت و قرآن بر وي نازل شد و مأمور به تبلیغ گردید
پیامبر قبل از بعثت نیز مؤید همین نظریه است.
بر دین طایفه خویش بوده، مقصود بتپرستی نیست بلکه « کانَ عَلی دِینِ قومِهِ » : اینکه در برخی منابع درباره دین پیامبر آمده است
مراد دین حضرت ابراهیم است که در صدر اسلام هنوز پیروانی در بین قریش و بهویژه در طایفه بنیهاشم داشته و به فرموده امام
37 و ابناثیر / صادق (ع) برخی از سنن و آداب رایج نزد عربها بقایاي دین حنیف ابراهیم (ع) بوده است. بیهقی در دلائل النبوه 2
دین حضرت ابراهیم بوده است. « دین قومه » 148 تصریح کردهاند که مراد از / در نهایه 2
در باره اینکه خداوند در آیه پنجاه و دو سوره شوري خطاب به پیامبر میفرماید:
.« مَا کُنْتَ تَدْرِي مَا الْکِتَابُ وَ لَا الإِیمَانُ »
تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست.
77 میفرماید: مقصود این است که دین / علامه طباطبایی در المیزان 8


ص: 52
اسلام را به تفصیل نمیدانستی. پس منافات ندارد که حضرت به طور اجمال از دین اسلام آگاه بوده است و اینکه در آیه صد و
بیست و سه نحل اشاره دارد به اینکه رسول خدا باید از برخی پیامبران پیشین پیروي کند مقصود پیروي در اصل توحید و
یکتاپرستی و تداوم آن است نه پیروي از شریعت آنان.
خلاصه درس
رسول خدا (ص) در ماه ربیعالاول عام الفیل به دنیا آمد.
هفت روز نخست را از مادرش آمنه شیر خورد، سپس او را به ثُوَیبَه کنیز ابولهب دادند. آنگاه به حلیمه بانویی از قبیله بنیسعد
سپرده شد. حضرت مدت پنج سال در بادیه به سر برد. سپس حلیمه او را به مکه آورد و به مادرش سپرد.
رسول خدا شش ساله بود که مادرش را از دست داد و از این به بعد نزد جدّ خود حضرت عبدالمطلب زندگی کرد. فرزند عبدالله
هشتساله بود که عبدالمطلب نیز درگذشت، او سرپرستی نوه خود را به فرزندش جناب ابوطالب که با عبدالله از یک مادر بودند
سپرد.
ابوطالب تصمیم گرفت براي تجارت به شام برود. او در این سفر حضرت محمد (ص) را همراه خود برد. حضرت در پیمان حلف
الفضول که پیمان مبارزه با ظلم و ستم بوده شرکت کرد.
محمدبن عبدالله (ص) به جوانی رسید، با گذر ایام صداقت و امانتداري او بر همگان آشکارتر گردید و چنان به راستی و درستی
قریش لقب گرفت. « امین » و « صادق » مشهور شد که


او در سفر تجاري به شام با مال التجاره حضرت خدیجه از خود درایت و امانت به خرج داد که مورد توجه خدیجه قرار گرفت.
پیامبر با خدیجه ازدواج کرد. بنابر قول مشهور رسول خدا هنگام ازدواج بیست و پنج و خدیجه چهل ساله بود.
پیامبر با خدیجه بیست و پنج سال زندگی کرد و تا او زنده بود با هیچ زنی ازدواج نکرد. از زنان خود فقط از خدیجه فرزند داشت
دو پسر قاسم و عبدالله و چهار دختر زینب، رقیه، کلثوم و حضرت فاطمه. فرزند دیگر او ابراهیم از کنیز خود ماریه قبطیه بود. هنگام
رحلت تمامی فرزندان او جز فاطمه زهرا (س) از دنیا رفته بودند.
رسول خدا (ص) دوران نوجوانی را در منزل عموي خویش ابوطالب (ع) گذراند و ضمن کمک به ایشان به کار تجارت و کسب
میپرداخت. اما بعد از ازدواج با حضرت خدیجه و پس از بعثت، در دورانی که در مکه بود از اموال همسرش استفاده میکرد و
بیشتر در حال عبادت و تفکر و در اندیشه اصلاح امت بود.
امیرالمؤمنین (ع) در سیزدهم رجب سال سیام فیل، ده سال قبل از بعثت در خانه کعبه به دنیا آمد. دوران شیرخوارگی که گذشت و
کودکی سه چهار ساله شد او را براي تربیت به رسول خدا سپردند.
هزینه زندگی پیامبر در مدینه از سه راه تأمین میشد؛ خالصه یعنی سهمی که به عنوان فرمانده سپاه از غنایم براي خود برمیداشت،
هدایایی که به آن حضرت اهدا میشد و یک پنجم از خمس غنایم جنگی.
تردیدي نیست که محمد بن عبدالله (ص) از لحظهاي که چشم به جهان گشود تا آن لحظه که چشم از جهان فرو بست جز خداوند
یکتا را


نپرستید. بزرگان اهل سنت و دانشمندان شیعه در اینباره به تفصیل سخن گفتهاند. از مجموع مباحثی که در این زمینه مطرح شده
است این نکته به دست میآید که رسول خدا قبل از بعثت نیز زمینه و درجاتی از مقام نبوت را دارا بوده و با تعبّد به دین خود
کلیات احکام آن را انجام میداده ولی مأمور به تبلیغ نبوده است، به اصطلاح به نوعی نبی بوده است نه رسول، دلایل و شواهد
زیادي بر این مدعا موجود است.
خود آزمایی
1. تاریخ ولادت پیامبر را بیان کنید.
2. وقایع خارق العاده همزمان با میلاد پیامبر را توضییح دهید.
3. به چه دلیل پیامبر را محمد نام گذاشتند؟
4. دایه پیامبر که بود؟
5. پیامبر در چه سنی به ترتیب مادر و نیز پدر بزرگ خود را ازدست داد؟
6. منظور از ماههاي حرام چیست؟
7. پیمان جوانمردان را توضیح دهید.
8. فرزندان پیامبرچه نام داشتند.
9. حضرت علی (ع) در کجا و در چه تاریخی متولد شد؟
10 . راز و رمز همزیستی حضرت علی از دوران کودکی با پیامبر چه بوده است؟
11 . هزینه زندگی پیامبر از کجا تأمین میشد؟
12 . حضرت فاطمه (س) درباره رسالت و پیامبري پدرشان چه


فرمودهاند؟
13 . نظر علامه طباطبایی را درباره آیه پنجاه و دو سوره شوري بیان کنید.


بخش دوم: دوران بعد از بعثت
اشاره